سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بسا کس که با نیکویى بدو گرفتار گردیده است و بسا مغرور بدانکه گناهش پوشیده است ، و بسا کس که فریب خورد به سخن نیکویى که در باره او بر زبانها رود ، و خدا هیچ کس را نیازمود چون کسى که او را در زندگى مهلتى بود . [ و این گفتار پیش از این گذشت ، لیکن اینجا در آن زیادتى است سودمند . ] [نهج البلاغه]
معبر عشق خدا -
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ

کل بازدید : 18151
بازدید امروز : 1
بازدید د?روز : 1
........... درباره خودم ..........
معبر عشق خدا -


.......... لوگوی خودم ........
معبر عشق خدا - .......جستجوی در وبلاگ .......

............. بایگانی.............
بهار 1386
زمستان 1385
پاییز 1385
تابستان 1385

............. اشتراک.............
 
............ طراح قالب...........


معبر عشق خدا
  • نویسنده : :: 85/6/28:: 10:30 عصر
  • معبر عشق خدا


    از «بینایى‏» تا «بینش‏»، فاصله بسیار است،
    همچنان که فاصله «چشم‏» تا «دید»، زیاد است.
    «بصیرت‏»، تیزبین‏تر از «بصر» است، گاهى آنان که چشم ندارند،بیناترند. «دیده از هر که گرفتند، بصیرت دادند». حتى «دل‏»، بهتر از«دیده‏» مى‏بیند و مى‏شناسد، ولى... به شرط آنکه «چشم دل‏» را غبارنگرفته باشد.
    آن وقت، «نگاه‏» از نگریستن لذت مى‏برد، چرا که در چشم اندازش‏جلوه‏هاى دیگرى پیدا مى‏شود. به قول هاتف اصفهانى:
    «چشم دل‏» باز کن که «جان‏» بینى آنچه نادیدنى است، آن بینى
    معبر «عشق خدا»، از کجا گشوده مى‏شود؟ باید چشم انداز بصیرت تو،بالاتر و وسیعتر از ماده و ظاهر باشد. حتى اگر خدا را دوست مى‏دارى، نه به‏خاطر خودت باشد، بلکه به خاطر او باشد. او که کانون همه خوبیها وزیباییهاست.
    وقتى که هستى تو، عطیه و هدیه خداست، وقتى که غرق نعمتهاى‏اویى، مگر مى‏توانى دوستش نداشته باشى؟
    میان عاشق و معشوق، حبیب و محبوب، دوست و دوستدار، باید نوعى‏سنخیت و شباهت‏باشد.
    محبت‏یک طرفه به سامان نمى‏رسد. «چه خوش بى، مهربانى هردوسر بى...»
    عشق، اگر عاشق را به همسویى و همسانى و همرنگى با محبوب‏نرساند، نمى‏پاید. و... اصلا از کجا که عشق باشد؟ یک ادعاست، یا هوس!
    دل، اسیر عشق کیست و چیست؟
    خداوند به موسى‏علیه السلام وحى کرد: «آن کس که گمان مى‏کند محبت مرا دردل دارد، ولى شبها تا صبح مى‏خوابد، دروغ مى‏گوید. مگر نه اینکه هردوستى، خلوت با دوستش را مى‏خواهد؟ اى موسى! خشوع قلب و خضوع‏بدن و اشک دیدگانت را به من هدیه کن، آنگاه مرا نزدیک خود خواهى‏یافت...».
    این، محک شناخت عشق خداست.
    عاشق کیست و عاشق نما کدام است؟...
    وقتى کاه جان ما، مجذوب کهرباى جانان شد، آنگاه، «خدا» رامى‏بینیم، نه «خود» را، و رضاى «او» را مى‏طلبیم، نه «خویش‏» را.
    این، اوج خداجویى و عرفان است و رسیدن به «آزادگى‏» و نهایت‏«بندگى‏».
    وقتى همه کارها براى خود و در جهت «خود محورى‏» باشد، اینجا نه‏توحید، که شرک و نه اخلاص، که عجب و طمع، حاکم گشته است.
    «خود»، یک چاه است.
    گاهى یوسف روح و جانت در آن اسیر مى‏ماند و زندانى مى‏گردد. بایداین یوسف گرفتار را از آن چاه بیرون آورد و «عزیز»ش ساخت.
    آیا تا به حال، «هجرت در خویش‏» کرده‏اى؟
    قرآن، هم «هجرت آفاقى‏» و هم «هجرت انفسى‏» را مطرح کرده است.هجرت از خود و در درون خویش، یعنى هجرت از ظلمت‏به نور، هجرت از«سیئات‏» به «حسنات‏»، از «ریا» به «خلوص‏»، از «معصیت‏» به «طاعت‏»،از «خود» به «خدا».
    باید «خدا محور» بود، تا بت «نفس‏» قدرت پیدا نکند و شیطانک‏هایى‏چون خودخواهى، خودپسندى، خودبینى، خودستایى، خودنمایى،خودپرستى و... در «کعبه دل‏» حضور نیابند.
    اینها اگر در جان رخنه کنند و بر ساقه روح برویند، دیگر جایى براى‏«خدا»، «ایثار»، «خلوص‏»، «تسلیم‏» و «تواضع‏» نمى‏ماند.
    باید «خود» را فراموش کرد تا «خدا» را یافت.
    حضرت امام‏قدس سره فرمود:
    «... و آن چاهى که از همه عمیق‏تر است، چاه نفسانیت است‏».
    کیست که نخواهد «عزیز مصر وجود» شود و «سلطان سریر شهود»،

    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------