از «بینایى» تا «بینش»، فاصله بسیار است، همچنان که فاصله «چشم» تا «دید»، زیاد است. «بصیرت»، تیزبینتر از «بصر» است، گاهى آنان که چشم ندارند،بیناترند. «دیده از هر که گرفتند، بصیرت دادند». حتى «دل»، بهتر از«دیده» مىبیند و مىشناسد، ولى... به شرط آنکه «چشم دل» راغبارنگرفته باشد. آن وقت، «نگاه» از نگریستن لذت مىبرد، چرا که در چشماندازشجلوههاى دیگرى پیدا مىشود. به قول هاتف اصفهانى: «چشم دل» باز کن که «جان» بینى آنچه نادیدنى است، آن بینى معبر «عشق خدا»، از کجا گشوده مىشود؟باید چشم انداز بصیرت تو،بالاتر و وسیعتر از ماده و ظاهر باشد. حتى اگر خدا را دوستمىدارى، نه بهخاطر خودت باشد، بلکه به خاطر او باشد. او که کانون همه خوبیهاوزیباییهاست. وقتى که هستى تو، عطیه و هدیه خداست، وقتى که غرق نعمتهاىاویى،مگر مىتوانى دوستش نداشته باشى؟ میان عاشق و معشوق، حبیب و محبوب، دوست ودوستدار، باید نوعىسنخیت و شباهتباشد. محبتیک طرفه به سامان نمىرسد. «چهخوش بى، مهربانى هردوسر بى...» عشق، اگر عاشق را به همسویى و همسانى و همرنگىبا محبوبنرساند، نمىپاید. و... اصلا از کجا که عشق باشد؟ یک ادعاست، یا هوس! دل، اسیر عشق کیست و چیست؟ خداوند به موسىعلیه السلام وحى کرد: «آن کس کهگمان مىکند محبت مرا دردل دارد، ولى شبها تا صبح مىخوابد، دروغ مىگوید. مگر نهاینکه هردوستى، خلوت با دوستش را مىخواهد؟ اى موسى! خشوع قلب و خضوعبدن و اشکدیدگانت را به من هدیه کن، آنگاه مرا نزدیک خود خواهىیافت...». این، محک شناختعشق خداست. عاشق کیست و عاشق نما کدام است؟... وقتى کاه جان ما، مجذوبکهرباى جانان شد، آنگاه، «خدا» رامىبینیم، نه «خود» را، و رضاى «او» را مىطلبیم،نه «خویش» را. این، اوج خداجویى و عرفان است و رسیدن به «آزادگى» ونهایت«بندگى». وقتى همه کارها براى خود و در جهت «خود محورى» باشد، اینجانهتوحید، که شرک و نه اخلاص، که عجب و طمع، حاکم گشته است. «خود»، یک چاه است. گاهى یوسف روح و جانت در آن اسیر مىماند و زندانى مىگردد. بایداین یوسفگرفتار را از آن چاه بیرون آورد و «عزیز»ش ساخت. آیا تا به حال، «هجرت در خویش» کردهاى؟ قرآن، هم «هجرت آفاقى» و هم «هجرت انفسى» را مطرحکرده است.هجرت از خود و در درون خویش، یعنى هجرت از ظلمتبه نور، هجرت از«سیئات» به «حسنات»، از «ریا» به «خلوص»، از «معصیت» به «طاعت»،از «خود» به «خدا». باید «خدا محور» بود، تا بت «نفس» قدرت پیدا نکند و شیطانکهایىچون خودخواهى،خودپسندى، خودبینى، خودستایى، خودنمایى،خودپرستى و... در «کعبه دل» حضور نیابند. اینها اگر در جان رخنه کنند و بر ساقه روح برویند، دیگر جایى براى«خدا»، «ایثار»، «خلوص»، «تسلیم» و «تواضع» نمىماند. باید «خود» را فراموش کرد تا «خدا» را یافت. حضرت امامقدس سره فرمود: «... و آن چاهى که از همه عمیقتراست، چاه نفسانیت است». کیست که نخواهد «عزیز مصر وجود» شود و «سلطان سریرشهود»،