برای نیل به آرمان بزرگ ،فقط یکی از این دو چیز لازم است
یکی توانایی ودیگری پشتکار ،توانایی دراختیار گروه بسیار محدودی است ،اماپشتکار سخت و فرساینده و مداوم درتوان بسیاری از مردم هست که اگر به کارگرفته شود ،به ندرت بی ثمر می ماند ودلیلش این است که قدرت پنهان آن آهسته کار می کند و هر مانعی را درهم می شکند .
«چگونه؟»
این نخستین سؤالى است که براى همه آنان که در پى «کمال اخلاقى»،«خودسازى» و «سعادت ابدى»اند و مىخواهند به فلسفه و راز خلقت انسان وبعثت رسولان دستیابند، مطرح است.
«چگونه مىتوان به کمال انسانى رسید؟».
خوب شدن، پاک زیستن، سالک راه حق گشتن، از باتلاق ابتذال و پوچى وگناه برآمدن براى همه میسر است، و گرنه از ما نمىخواستند که رهپوى راه انبیاو اولیا و عارفان واصل شویم.
وقتى هدف و مقصدى را به ما نشان مىدهند، پس راهى هم براى رفتن ورسیدن هست. این «راه» و «راهنما» را باید شناخت و گام در راه نهاد، «گامى در مسیر»!
وقتى «بهشت» را در چشم انداز ما قرار مىدهند و ما را به آن فرامىخوانند، پس مىتوان بهشتى شد و از دوزخ رست.
«جوانى»، هم بهترین فصل رسیدن به «خودباورى» و «خداباورى» و«اصلاح نفس» است، هم خطرناکترین دوران که پرتگاهها و لغزشگاههاىبسیارى سر راه است و دزدان ایمان و رهزنان دل در کمیناند و غفلت، آدمى راتا قعر جهنم و دوزخ ابدى مىبرد.
ولى... آینه دل جوانان، شفاف است و خلق و خویى تربیتپذیرتر دارند.این نقطه قوت را باید قدر دانست و از آن بهره گرفت.
پیر ما، امام خمینىقدس سره مىفرماید:
«روح جوانان لطیف است و انعطافپذیر، و آن قدر که در پیران حب نفسو حب دنیاست، در جوانان نیست. جوان مىتواند با آسانى نسبى، خود رااز شر نفس اماره رها سازد و به معنویات گرایش پیدا کند».
راستى... «چگونه مىتوان خودساخته و مهذب شد» و در «جهاد اکبر»پیروز گشت و از میدان مبارزه با نفس و آزمون انتخاب راه حق در جدال «عقلو نفس»، سربلند بیرون آمد؟ و همچون عارفان به دیدگاهى برتر از دنیا وحیاتى آزاد از سلطه ابلیس و فریب شیطان رسید؟
داشتن بصیرت و بینشى درست و ژرف، تحلیل روشنترى از هستى به مامىدهد.
شناختن میدانهاى لغزش و زمینههاى غفلت و گناه در ذهن و زندگى،پیمودن این مسیر را آسانتر مىکند.
تصحیح رابطه با «خود»، با «خدا» با «مردم»، گام دیگرى در این سیر ومسیر است.
از یاد نبردن «فرجام کار»، توجه به بایدها و نبایدها، درک رابطه «عمل» و«پاداش»، و باور داشتن اینکه «آخرت» ما در همین دنیا و با «کیفیت عمل» ماساخته مىشود، نیز مؤثر است و بخش دیگرى از بعد عرفانى یک مؤمن موحدرا تامین مىکند.
به هر حال، دوست داریم قدم در راه بگذاریم و از جایى شروع کنیم.
معبر عشق خدا
خداجون حا لا که ما رو به خودت عادت دادی ، حالا که ما رو آفریدی، حالا که تا اینجا با همه گنا هان ما،
وخوبی های خودت با ما راه اومدی ، ، حالا که آنقدر به حضورت عادت کردیم که وقتی احساس می کنیم
یه لحظه پیش ما نیستی ، اشک تو چشمانمون جمع می شه حالا که شیطون داره در دنیا بیداد می کنه ، با اینکه
می دونم خیلی گنا هکارم، اما ، اما کمکم کن تا رسا لتم را زودتر به سر منزل مقصود برسونم .
خدا تو به ما بخشندگی یاد دادی ، تو یادمون دادی هر آنچه داریم را برای دیگران بذاریم اگه انسانیتی
درماست از روح و وجود پر عظمت توست ، خدا می دونم گنا هکارم ، می دونم از همه انسانهای دنیا گنا هکارترم
.اما حالا که برگشتم ، حالا که دارم با ا لتماس خودم را به درگا هت پر تاب می کنم ، حالا می خواهم یک بار دیگه
ببخشی .
به همه بندگانت بهترین ها را ببخش . خداجون تو همیشه استاد بودی در شرمنده کردن بند هات، می خوام
ازت ، خیلی چیزا می خوام ، می خوام همه مریض ها رو شفا بدی .
بابا تو خدایی ، تو بخشنده ای ، من نیازمندتم و در اوج بی نیازی هم گدایی بیش در درگاهت نیستم .ببخش
التماست می کنم ، ببخش.
از خدا خواستم عادتهای زشتم را ترکم بدهد
خدافرمود : خودت باید آنها را رها کنی
از او خواستم صبر به من عطا کند
فرمود : صبر حا صل سختی و رنج است عطا کردنی نیست
گفتم :مرا خوشبخت کن
فرمود :نعمت از من ، خوشبخت شدن از تو
از او خواستم مرا گرفتار درد و عذاب نکند
فرمود:رنج از دلبستگی های دنیایی جدا و به من نزدیکت می کند
از او خواستم ، روحم راشاد کند و رشد دهد
فرمود :نه تو خودت باید رشد کنی ، من فقط شاخ و برگ اضافی ات را هرس می کنم تابارور شوی
از او خواستم ، کاری کند که از زندگی لذت ببرم
فرمود:برای این کار من به تو زندگی داده ام
از خدا خواستم کمکم کند همان قدر که او مرا دوست دارد ، من هم دیگران دوست را بدارم
خدا فرمود : آهان بالاخره اصل مطلب دستگیرت شد.